همیشه گفتم و الانم میگم، «هیچوقت وقت و پول خودتون رو برای محصولی که کسی حاضر نیست بابتش پول بده یا بخردش، تلف نکنید» به همین راحتی! حداقل محصول پذیرفتنی یا (Minimum Viable Product) که به اختصار MVP گفته میشه،کل فلسفش همینه. اگه تو هر استارتاپ ویکندی شرکت میکنی، رو ام وی پی تاکید دارن، اگه سرمایه گذار اولین سئوالش اینه که MVP تو ساختی یا نه، اگه ایده ای مطرح میکنی و میپرسن حداقل محصول پذیرفتنی‌ت چیه؟ واقعا سئوال درستیه، باید MVP داشت، نباید هزینه و زمانمون رو برای محصولی هدر بدیم که هیچکی نخوادش و حاضر نباشه براش پول بده، پس تو این نوشته میخوام دربارش صحبت کنم (البته قبول دارم باید زودتر در موردش مینوشتم 🙂 )

 

حداقل محصول پذیرفتنی (MVP) چی نیست؟

این واژه رو اولین بار اریک ریس تو کتاب استارتاپ ناب مطرحش کرد، حداقل محصول پذیرفتنی (حداقل محصول قابل ارائه، کمینه محصول پذیرفتنی، محصول حداقلی یا محصول کمینه) یا MVP ، دارای حداقل ویژگی‌های لازم و کافی برای عرضه به مشتری‌هاست و عمدتا هدف از ارائه‌ش، گرفتن بازخورد مشتری‌ها نسبت به محصولِ. این محصول یه نمونه‌ی ناقص از محصول نهایی نیست؛ بلکه یک محصول قابل فروشِ

بخوانید: دانشنامه استارتاپی ۲ (مفاهیمی که برای ورود به اکوسیستم استارتاپی باید بدانید)

 

قبل از اینکه بیشتر در مورد MVP صحبت کنم، اول میخوام سه تا کلید واژه شبیه به هم رو تعریف کنم که یه موقع اشتباها بجای هم بکارشون نبریم (که متاسفانه خیلی دیدم بکار میبرن)

  • حداقل محصول پذیرفتنی (MVP) با هدف آزمایش مدل کسب‌وکار و گرفتن بازخورد و یادگیری از مشتری می‌سازیم.
  • نمونه اولیه (Prototype) نسخه دست‌ساز محصول اصلیِ تا جنبه‌های فنی محصول رو از حیث امکان پذیری تولید آزمایش کنیم.
  • نسخه آزمایشی/دمو (Demo) نمونه‌ای از محصول اصلیِ که بعد از راه‌اندازی کسب‌وکار برای آشنایی مشتری با کارکردهای محصول بهش ارائه میدیم.

پس حداقل محصول پذیرفتی یا MVP مسلما با نمونه اولیه و نسخه آزمایشی یا دمو تفاوت داره، پس حواسمون باشه 😉

میشه گفت هدف از ساخت حداقل محصول پذیرفتنی موارد زیر هست:

  • توانایی سنجش فرضیه‌های یک محصول با حداقل منابع
  • افزایش سرعت یادگیری
  • ارائه‌ی هرچه سریع‌تر محصول به مشتری
  • ایجاد نمونه‌ی اولیه و توسعه‌ی ویژگی‌های اون تو آینده
  • کاهش اتلاف زمان برای طراحی بخش‌هایی که مورد توجه مشتری نیستن
  • نمایش توانایی‌های تیم توسعه‌دهنده تو ساختن محصول مورد نیاز
  • و…

 

چطور یه حداقل محصول پذیرفتنی بسازیم؟!

تو استارتاپ ناب، چرخه ای داریم به اسم، بساز، اندازه بگیر و یاد بگیر (Build-Measure-Learn) که حداقل محصول پذیرفتنی یا MVP سریعترین راه برای پیمودن چرخه‌ی (بساز، اندازه‌بگیر و یادبگیر) با کمترین تلاشِ، یعنی محصولی به مشتری بده که ارزشمند، اقتصادی و معتبر باشه و بتونه نیازش رو باهاش کم یا زیاد برطرف کنه.

خوب حالا باید چطور این MVP رو بسازیم؟! در نظر بگیرید محصول نهایی شما یه ماشین هست، تو حالت معمولی همه میان مثل شکل زیر محصول رو می سازن، یعنی اول چرخ های جلو، بعد چرخ های عقب، بعد بدنه و در نهایت مونتاژ کلی قطعات، اما تو ام وی پی میگه شما اول اسکیت، بعد سه جرخه، بعدش دوچرخه و مرحله چهار، موتور سیکلت و در نهایت ماشینتو بساز، ماشینی که شاید با اون چیزی که فکر میکردی متفاوت باشه، چون تو هر مرحله به بازخورد مشتریت گوش کردی، یادگرفتی و دوباره ساختی، یعنی همون چرخه بساز، اندازه‌بگیر و یاد‌بگیر

بذارید این مثالُ براتون باز کنم، هدف شما از ساختن ماشین مگه جابجایی مشتری از نقطه A به نقطه B نیست؟ خوب تو حالت معمولی اگه اول یکی از چرخ ها رو بسازی و بدی دست مشتری بهش بگی، «سلام، این اولین خروجی محصول منه، چرخ جلو!» فکر میکنی بازخوردش چیه؟؟ مطمئنا نمیتونه ازش برای رفتن از نقطه A به B  استفاده کنه و تو این حالت مشتری بازخورد که بهت نمیده هیچی، میره و پشت سرشُ هم نگاه نمیکنه!

اگه همینجور ادامه بدی و چرخ های عقب و بعدش بدنه رو به محصولت اضافه کنی، بازم همون آش و همون کاسه، یعنی واقعا مشتری چجوری نیازش که رفتن از نقطه A به نقطه B هست رو برآورده کنه! پس خبری از خریدن و پول دادن و رضایت مشتری تو مرحله دو و سه نیست!

خوب بعد گذشت چند مدت و صرف هزینه های زیاد شما بالاخره همه قطعات ماشینتون رو آماده کردید و مونتاژش کردید و نهایتا دادید دست مشتری، انتظار دارید مشتری خوشش بیاد دیگه؟! مشتری هم میگه «خوب اینو از همون اول بهم میدادی، چه کاری بود خودتُ اینقد اذیت کردی!»

اما اصل داستان همین جاست، بعد از گذشت وقت و صرف هزینه زیاد آیا اصلا مشتری محصولتون رو میخواد و حاضره براش پول بده؟ یا باید تازه منتظر باشید که بازخوردهاشو و کلی ایراد بده و دوباره زمان بذارید برای رفع کردنشون، اون موقع دیگه شما میمونید با کلی هزینه و هدر رفت وقتِ خودتون و تیمتون.

بذارید این روند رو با حداقل محصول پذیرفتنی یا MVP پیش بریم، مثل این:

مگه نگفتیم هدف رفتن از نقطه A و B هست، پس بیایم تو مرحله اول براش یه اسکیت بسازیم که دو تا چرخ داره و باهاش مشتری میتونه نیازشش رو رفع کنه!

اما طبیعیِ که مشتریتون راضی نباشه، چون راه حلِ سریعتر و ارزون تری هم براش هست، یعنی «بلیط اتوبوس»، چون اتوبوس هم همین کارو براش انجام میده، یعنی نیازش از A به B رفتن رو برطرف میکنه، اما اینجا شما این فرصت رو داری که برخلاف روش اول، خیلی زود یاد بگیری که مشتری چی میخواد، یعنی علاوه بر اینکه میخواد از نقطه A به نقطه B بره، براش سرعت و ارزانی هم مهمه! تکرا میکنم یاد بگیریم! یاد گرفتن ارزون، سریع و کم ریسک

خوب پس وقتشه تو مرحله دوم ام وی پی مون، یه سه چرخه بسازیم که از قبلیه سریعتر باشه! این خروجی سعی میکنه مشکلات قبلی رو حل کنه، اما باز مشتری خیلی خوشحال نیست، پس میتونید بازم ازش یادبگیرید، ببینید چی میخواد که ما بهش ندادیم!

حالا میرسم به مرحله سوم، باید یه چیز سریعتر و کامل تر آماده کنیم، دوچرخه میتونه گزینه بهتری باشه که نزدیکِ به ماشین اصلی‌ای که از اول مدنظرمون بوده، توجه کنید که تو هر مرحله شما با صرف هزینه کم و وقت کمتر نسبت به روش اول سریع محصولتون رو میرسونید دست مشتری و ازش بازخورد میگیرید، مشتری بابتش حاضر یکم هزینه کنه و ازش استفاده کنه، چون واقعا قابل استفادس، حالا درسته ۱۰۰ درصد نیازش رو رفع نمیکنه (هر چی که هست از یه چرخ بی مصرف که بهتره!)

اما بازم مشتری یه محصول سریعتر و کامل تر و بهتر میخواد، حالا وقت ساختن مورتور سیکلت شده! شما با پیدا کردن ساده ترین و ارزون ترین راه مسئله مشتری رو حل کردید، اون خوشحاله، درست مثل وقتی که بهش تو روش قبلی ماشین رو دادید، اما با این تفاوت که هم سریعتر و هم ارزون تر!

خوب این آخر داستان نیست، مشتری حاضره برای محصولت پول بده، اما ما که میدونیم بهترشم هست، الان وقتشه ماشینی که مشتری از اولش میخواست رو بهش بدیم، با این تفاوت که هم ماشین بهتری شده و هم باب میل مشتری شده، این محصول نهایی همونطور که میبنید اون چیزی نبوده که از اول تصویرش کرده بودیم، برای ما سقف داشت و… اما این یکی همون چیزیِکه مشتری میخواد

به همین راحتی! شما تونستید محصولی بسازید که براش هدفنمند و با کمترین ریسک ممکن مرحله به مرحله با مشتری یاد گرفتید و سعی کردید محصولی بسازید که حاضرِ براش پول بده، اونم با نهایت رضایت و اطمینان.

بخوانید: نقشه همدلی ؛ وقتِ بهتر شناختنِ مخاطبتون شده!

 

MVVVP چیه؟

این عبارت مخفف Minimum Viable Valuable Validated Product هست که اولین بار تو سال ۲۰۱۴ گای کاوازاکی (Guy Kawasaki) مطرحش کرد، گای نظرش اینه که یه حداقل محصول پذیرفتنی، نباید فقط Viable باشه، یعنی اینکه نباید فقط از نظر اقتصادی بتونه به حیات خودش ادامه بده، بلکه باید علاوه بر اقتصادی بودن، ارزشمند هم باشه (Valuable) و یه چیزی رو به این دنیا اضافه کنه، نه اینکه فقط سود ایجاد کنه! علاوه بر این یک محصول و ایده استارتاپی باید ویژن و چشم اندازی که فرد، یا یه سازمان دنبال می کنه رو هم دنبال کنه و اونو معتبرسازی کنه (یعنی هم راستا با ویژن سازمان و فردی باشه که یه استارتاپ رو تاسیس می کنه) ، یعنی باید Validate کنه ویژن سازمان رو.

به نظر دکتر استارتاپ (مهدی علیپور عزیز) و البته من، این دو تا حرف V اضافه شده یه جورایی در دلِ V قبلی هست، و «گای» فقط می خواسته تاکید رو بیشتر کنه که فکر بدی هم نیست و خوبه ! یعنی یه حداقل محصول پذیرفتنی، ارزشمند و ولیدِیت شده.

یه تعریف دیگه برای حداقل محصول پذیرفتنی

تو تعریف دیگه ای که خیلی شبیه به تعریف متداول از حداقل محصول پذیرفتنی هست گفته میشه اگر محصول خروجی شما شامل شش ویژگی اصلی دلپسند، قابل استفاده، قابل اطمینان، ارزشمند، کاربردی و انجام شدنی باشه، بجای اینکه شما محصولی رو وارد بازار کنی که کاربردی و تا حدی قابل طمینان باشه، محصولی رو وارد بازار کن که هر شش ویژگی فوق رو به اندازه قابل قبولی داشته باشه.

به هر حال MVP هر چی که هست نباید کنارش بذارید و فراموشش کنید و حتما بعنوان مهمترین گام تو توسعه محصولتون بهش توجه ویژه کنید. تو نوشته های بعدیم سعی میکنم در مورد انواع ام وی پی و مثالهای واقعی ازش بنویسم، منتظر باشید.

 

تو ویدئو زیر بصورت کامل در مورد ام‌وی‌پی صحبت کردم، پیشنهاد می‌کنم حتما ببینین:

 

منابع: